چگونه فکر ناخودآگاه رفتار روزمره ما را راهنمایی می نماید؟
اگر فکر ناخودآگاه را به شکل یک کوه یخ تصور کنید، احتمالاً فقط 10 درصد آن که بالای آب است روشن و در معرض دید است، در حالی که 90 درصد دیگر در زیر آب، تاریک و اسرارآمیز به جای مانده است. این مفهوم شاید کمی قدیمی به نظر برسد و یادآور ایده های زیگموند فروید باشد، اما واقعیت این است که فکر ناخودآگاه همچنان نقشی پررنگ در زندگی روزمره ما دارد.
ناخودآگاه بر احساسات، خاطرات و حتی دیدگاه ما نسبت به خودمان و دیگران تأثیر عمیقی می گذارد. طی دهه های گذشته، تحقیقات گسترده ای قدرت این بخش از فکر را بر زندگی و رفتارهای روزمره مان نشان داده است.
تأثیر ناخودآگاه بر احساسات
احساسات ما به ویژه تحت تأثیر باورها و تمایلات ناخودآگاه ما هستند. به عنوان مثال، ممکن است به کسی علاقه مند باشید ولی در عمل نباید با او باشید؛ این تضاد می تواند احساسات سرکوب شده ای ایجاد کند. تقریباً تمام مکاتب روان درمانی، از روانکاوی تا درمان شناختی-رفتاری (CBT)، بر این باور است که تجربه های گذشته بر احساسات و واکنش های کنونی ما اثر می گذارند. به بیان دیگر، احساسات کنونی شما از انتظاراتی ناشی می گردد که از تجربیات قبلی شما ریشه گرفته است.
پروفسور جاناتان شدلِر (Jonathan Shedler) از دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو شرح می دهد که احساسات و تعارضات گذشته می توانند به شکلی ناخودآگاه در زمان حال نیز ظهور نمایند. او اشاره می نماید که بعضی افراد، به ویژه کسانی که شخصیت افسرده دارند، نمی توانند خشم خود را نسبت به دیگران بروز دهند و به جای آن خود را سرزنش و تنبیه می نمایند.
تأثیر ناخودآگاه بر خودپنداره و روابط اجتماعی
ناخودآگاه نه تنها بر خودپنداره ما بلکه بر نحوه ای که دیگران را می بینیم نیز اثرگذار است. مغز ما می تواند اطلاعات خارج از آگاهی را فعال کند و به ما یاری کند تا افراد تازه را از منظر تجربیات قبلی مان درک کنیم. پروفسور درو وِستِن (Drew Westen) از دانشگاه اِموری بیان می نماید که وقتی به چیزی توجه می کنیم، مغز ما بخش های مرتبط با آن اطلاعات را فعال می نماید، حتی اگر در سطح آگاهی نباشند.
به عنوان مثال، در یکی از تجربه های درمانی، مردی که پدرش او را ترک نموده بود، در روابطش با شریک عاطفی اش دچار تعارضات مکرر بود. احساس خیانتی که او در گذشته تجربه نموده بود، در رابطه های او و حتی در جلسات درمان نیز بروز پیدا کرد و باعث شد این احساسات ناخودآگاه به طرز تفکر او درباره روابط دیگران نیز تسری پیدا کند.
تأثیر ناخودآگاه بر حافظه و یادآوری
ناخودآگاه می تواند بر نحوه یادآوری خاطرات و وقایع نیز تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، افرادی که دچار پروسوپاگنوزیا (prosopagnosia) هستند و توانایی شناخت چهره ها را از دست داده اند، همچنان به چهره های آشنا واکنش های الکتروفیزیولوژیکی متفاوتی نشان می دهند. بعلاوه، افرادی که به علت آسیب به ناحیه هیپوکامپ (hippocampus) قادر به ایجاد خاطرات تازه نیستند، همچنان می توانند اهمیت احساسی بعضی رویدادها را حفظ نمایند.
هنری مولیسون (Henry Molaison)، که پس از عمل جراحی مغزی در سال 1953 توانایی ایجاد خاطرات تازه را از دست داده بود، می توانست به طریقی مبهم احساس کند که اتفاقی برای مادرش افتاده است، حتی اگر خودش آن را به یاد نمی آورد.
خودپنداره های بیش ازحد مثبت و نقش ناخودآگاه
در مطالعه ای در سال 1996 از دانشجویان کالج، محققان دریافتند که دانشجویانی که به خودپنداره های بیش ازحد مثبت از توانایی های تحصیلی خود باور داشتند، احتمال بیشتری داشت که در دانشگاه دچار مسائل شوند و حتی تحصیل خود را ترک نمایند. این مطالعه نشان داد که این افراد احتمالاً ناخودآگاه به توانایی های واقعی خود مشکوک بودند، اما به جای پذیرش این شک، خودپنداره ای بیش از حد مثبت از خود به دست آورده بودند.
درک تأثیر فکر ناخودآگاه بر رفتار و تصمیمات روزمره به ما یاری می نماید تا شناخت عمیق تری از خود به دست آوریم. درک این تأثیرات به ما اجازه می دهد از اطلاعات مهمی درباره فکر خود بهره مند شویم و این درک می تواند زندگی و تصمیمات ما را بهبود ببخشد.
منبع
psychology todayبه نقل از: یک پزشک